چشم دلدار درخشید
رخ خورشید سیه و تار بگشت
غزل ناب شه دخت بهشت
دیگر از عشق نگفت
و خدای غزل نیمه ی شب به محراب نگاه رفت و بگفت.
باز
کنج لب یار نهانخانه رازیست
که :
در آن سر خدا پنهان است...
سلام به همه دوستان این نخستین تجربه ی وبلاگ نویسی من است امید وارم با من باشید
برای بار نخست شعری را از دوست شاعرم سورنا عزیز میگذارم...
الا دختر قشنگی ، نوش جانت
قشنگی ، رنگ رنگی ،نوش جانت
ترا مریم صدا کردم ،غلط بود
تو چوتاری، زرنگی ،نوش جانت
کجایی دختر هم پره ی ما
رفیق چرس وبنگی؟ نوش جانت
برایت تا که من آیینه گشتم
برای شیشه سنگی نوش جانت
مه که عالم تبا کردم ، سه نقطه...
عجب دختر ستنگی ، نوش جانت.